علم آموزان

این سایت برای داستان نویسی اطلاعات عمومی و مطالب آموزشی و درسی طراحی شده است.

علم آموزان

این سایت برای داستان نویسی اطلاعات عمومی و مطالب آموزشی و درسی طراحی شده است.

یک روز پیرمرد ثروتمندی که اعتقادی به علم نداشت با دختر کوچکش در خانه ای زیبا و بزرگ زندگی می کرد. دختر پیرمرد در چشم هایش بیماری عجیبی داشت که به قرمز حساس بود و هر بار که با عروسک هایش بازی می کرد چشم هایش باز بود. ناگهان درد گرفت. پیرمرد بارها از دخترش سوال کرد و دختر به پدرش پاسخ داد که رنگ قرمز او را آزار می دهد. ناگهان پیرمرد دستور داد که تمام دیوارهای قرمز ، حتی ظروف قرمز را به رنگ صورتی رنگ کنند. او آن را دور انداخت. روز بعد ، یک دکتر و یک اندیشمند به خانه پیرمرد رفتند و از دیدن تغییرات تعجب کردند. او از او دلیل این تغییرات را پرسید و پیرمرد گفت که این کار را به دلیل حساسیت چشم دخترم انجام داده و هزینه زیادی را پرداخت کرده است. او یک لیوان برداشت و آنها را به دختر کوچک داد و به او گفت که به این کیف قرمز من نگاه کن و دختر بدون اینکه چشمهایش را آزار دهد به آن نگاه کرد و بنابراین پیرمرد به علم ایمان آورد.yes

 

نویسنده:علیرضا شکری

Mr.alireza

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی